کاربردهای ادبیات چیست؟
از دیرباز نام ساد و مازوخ برای نشان دادن دو انحراف جنسی بنیادین بکار میرفته است، و از این لحاظ آنها دو نمونهی برجسته از کارایی ادبیات هستند. بیماریها گاهی بنابر نام مریضهای نوعیشان نامگذاری می شوند، اما معمولا این نامِ پزشک است که به آن مرض داده می شود (مثلا مرض راجر، مرض پارکینسون، الخ). شناخت قواعد کلی در پس این برچسبزنی تحلیل دقیقتری را میطلبد. این پزشک نیست که بیماری را بوجود میآورد، او علائم بیماری (symptom) را که قبلا گرد هم آمدهاند از هم تفکیک میکند، و بقیه را که از هم تفکیک شده بودند به هم پیوند میزند. خلاصه اینکه او تصویر بالینی بنیادین و اصیلی را برپا میکند. بنابراین تاریخ پزشکی میتواند دستکم از دو جنبه بررسی شود. نخست تاریخ بیماریها، که ممکن است ناپدید شوند، دیگر تکرار نشوند، دوباره نمایان شوند یا شکل خود را مطابق با حال و هوای جامعه و پیشرفت روشهای درمانی تغییر دهند. عضو درهم پیچیدهی این تاریخ، تاریخ سمپتوماتولوژی [علم شناسایی علائم بیماری] است، که گاهی مقدم است و گاهی در پی تغییرات در معالجه و ماهیتِ مرض میآید : سمپتومها نامگذاری شدهاند و به طرق مختلفی بازنامگذاری و و بازدستهبندی میشوند. پیشروی از این نقطهنظر به معنی گرایشیست به سمت جزئیات، و نشان دهندهی یک پالودگی در سمپتوماتولوژیست. (بنابراین آفت و مرض در گذشته بیشتر شایع بود نه تنها به دلایل تاریخی و اجتماعی بل به این دلیل که فرد تمایل داشت تحت این عناوین و گونههای متعدد امراض که اکنون بطور جداگانه ردهبندی شدهاند دستهبندی شود) متخصصین بزرگ بالینی بزرگترین پزشکان هستند : وقتی یک پزشک نام خود را روی یک بیماری میگذارد این یک گام بزرگ زبانشناسانه و نشانهشناسانه است، تاجائیکه یک نامِ مناسب به یک دستهی معین از نشانهها مربوط است، یعنی، یک نامِ مناسب ساخته میشود تا بر نشانهها دلالت کند.